1652 امتیاز
5/5

هنوز هم در پرونده های قتل انسان راستگو پیدا میشود

مرکز فوق تخصصی حقوقی ، جزائی و سایبری وکلا تهران بزرگ
ارائه کلیه خدمات وکالت و پیگیری امور قضایی توسط وکلای سطح یک تهران بزرگ

هنوز هم در پرونده های قتل انسان راستگو پیدا میشود

در روزگاری که روز به روز از قُبح و زشتی دروغگویی کاسته می شود،دیدن افرادی که حاضر نیستند حتی برای قصاصِ قاتل جگر گوشه اشان دروغ بگویند دست کمی از زیارت اهل معرفت برایم نداشته است.

ماجرا از اینجا عنوان میشود:

روی صندلی اتاق انتظار پزشکی قانونی منتظر نوبت جلسه ی موکل بودم که طولانی شدن زمان انتظار، سبب شد وارد راهرو شده شروع به قدم زدن کنم ، برگه ی الصاق شده به روی درِ یکی از اتاق ها توجه ام را جلب کرد؛ <<کمسیون محرمانه است لطفا وارد نشوید>> این عبارت با صداهایی که از اتاق به بیرون درز می کرد اولین پارادوکس آن روز بود اینکه اگر قرار به محرمانه بودن جلسه میباشد چرا طوری صحبت می کنید که تمام مکالمات و صداها از بیرون شنیده می شود؟!کنجکاوی حاصل از حرفه ی وکالت به جای خود،کشف سوژه جدید برای نوشتن خاطرات وکیل علت اصلی ایستادن و گوش سپردن به پچ پچ های پشت در کمسیون و صحبت های آنطرف در گشت.

پرتکرارترین عبارتی که از آنسوی در به راهرو رسوخ می کرد:

صدای عصبی و کلافه گونه ای بود که بیان میکرد وقتی چیزی ندیدم چطور بگم‌ دیدم!! همین یک جمله کافی بود تا شش دانگ حواسم را جمع کنم تا همزمان با تمام شدن جلسه حوالی آدم های مرتبط با پرونده بمانم بلکه خوراک خاطرات وکیل آماده شود.همینطور که نگران یکی شدن زمان شروع جلسه ی موکل با خروج اهالی اتاقِ محرمانه بودم ، بخت یارم گشت و دبیر کمسیون اعلام کرد جلسه منتفی است و تنها اقدام لازم برای پرونده ی موکل گرفتن چند استعلام از بیمارستان مربوطه میباشد، در کمتر از چند دقیقه نامه های مورد نظر را تحویل گرفتم و بلافاصله به پشت در اتاق محرمانه برگشتم ،نزدیک اتاق بودم که زوج نسبتا کهنسالی از اتاق خروج کردند پیرمرد با صورتی افروخته و عصبی مدام با حرکت سر به پیرزن می فهماند که من چیزی که تو می خواهی نمی گویم، چند قدم مانده بود تا به اتاق برسم که در تیررس نگاه زن قرار گرفتم تلاقی نگاهش با من سبب شد با گام هایی سریع تر از حد معمول به سمت من بیاید، سعی کردم خودم را بی تفاوت نشان داده از کنارش عبور کنم که با عبارت پسرم! صدایم کرد وبلافاصله پرسید شما وکیل هستید؟ گفتم بله مادرجان در خدمتم.

خلاصه ی پرونده:

زن و مرد اولیاء دم جوانی بودند که چندی پیش با ضربه ی چاقو به قتل رسیده ،اما چالش اصلی پرونده بنا به ماده ۳۰۷ قانون مجازات، وضعیت روانی قاتل در زمان وقوع جرم بود.مفاد این مقرره ی قانونی و نتیجه ی معاینات پزشکی قانونی موید این امر بود که متهم پرونده در زمان ارتکاب جرم حال روانی مساعدی نداشته و به قولی مسلوب الاراده بوده،لذا وکیل تسخیری اش طی لایحه ی دفاعیه ای مستند به قواعد شرعی شکل‌گیری مسئولیت کیفری و مفاد ماده ی مورد اشاره ،موکل خویش را مستحق کیفر قصاص ندانسته از قضات دادگاه استدعای اعمال مفاد مقرره ی مذکور داشت،در مقابل وکیل اولیا دم نیز به بخش دیگری از ماده ی قانونی استناد کرده،مدعی شده بود مرتکب به قصد قتل و کشتن مقتول مواد روانگردان مصرف کرده و لذا موضوع مشمول آن بخش از ماده ۳۰۷می شود که مقرر می کند:لکن اگر ثابت شود که مرتکب قبلا خود را برای چنین عملی مست کرده و یا علم داشته که مستی یا عدم تعادل روانی وی نوعا موجب ارتکاب جنایت می شود…محکوم به قصاص میگردد.

دفاعیات وکلای طرفین سبب شد:

قضات دادگاه کلید حل معما را در تحقیق پیرامون وضعیت روحی_روانی قاتل قبل از ارتکاب جرم دیده،جهت احراز این امر به پزشکی قانونی دستور داده بودند پیرامون وضعیت روحی مرتکب در زمان ارتکاب جرم از اشخاص مطلع و حاضر در محل وقوع جرم تحقیق کند.در راستای این دستور وبا توجه به رابطه ی قاتل و مقتول و وقوع قتل در منزل اولیاءدم،پدر و مادر مقتول به پزشکی قانونی احضار شده بودند.

مادر مقتول پس از انتقال خلاصه ای از پرونده رو به شوهرش کرد و گفت:

حالا کافیه این آقا قسم بخورد که سعید(قاتل)قبل از مصرف مواد با رضا(مقتول)بحث و جدل داشته و او شاهد این دعوی بوده اما این آقا یعنی پدر مقتول کلام همسرش را قطع کرد و بیان داشت که سعید و رضا خیلی با هم رفیق بودند،آنقدر که‌ رضا برای مصرف مواد، جا ومکان به سعید داده بود تا راحت باشد. آن روز من پشت بوم خونه بودم که آمدند پشت بوم و رفتند داخل آلونک رضا،من تنها صدایی که شنیدم صدای بگو وبخند بچه ها بود. با تعجب گفتم:بچه ها! که در این لحظه مادر مقتول با عصبانیت گفت:هنوز هم به قاتل بچه ات می گی بچه ام همزمان با این کلام مادر،پیرمرد که سعی می کرد بغضش را پنهان کند گفت:هرچه یادم هست،سعید و رضا با هم بودند،آنقدری که اگر روزی سعید درِ خونه ی ما را نمی زد نگرانش می شدم،حالا چطور دروغ بگم برای قصاص آدمی که با دیدنش یاد بچه خودم می افتم!

مادر مقتول گوشه ی راهرو نشسته بود:

او بی صدا بسان ابر بهار گریه می‌کرد،نزدیکش که شدم گفت که حتما فکر می کنی خیلی سنگدل هستم و بی رحم که دنبال قصاص هستم اره؟منتظر جواب من نشد و ادامه داد:نه مادر، دلم سنگ نشده ،جگرم سوخته، هم برای جوان دسته گلم، هم برای این مرد که شب تا صبح توی آلونک رضا زار می زنه و صبح نشده برمیگرده پایین به من دلداری میده، من اگر پا سفت کردم و پیگیر قضیه ام،میخوام مطمئن از این پرونده بیرون بیام و فردا روز اگر سعید رو دیدم به چشم قاتلِ بچه ام بهش نگاه نکنم.

با اوصافی که از اولیاء دم شنیدم،مطمئن شدم، نتیجه ی پرونده هرچیزی هست به جز قصاص سعید.اما آنچه که ارمغان این ملاقات چند دقیقه ای بود دیدار آدم هایی بود که دیدنشان حکم زیارت اهل معرفت را برایم به همراه داشت،آدم هایی که حاضر نیستند حتی برای جان جگر گوشه اشون دروغ بگویند.اینجاست که باید گفت از خداوند طلب میکنند که اینجور افراد را زیاد کند.

 

آخرین اخبار:

عنوان خبر: هنوز هم در پرونده های قتل انسان راستگو پیدا میشود
این گزارش خبری توسط تیم خبرگزاری موسسه حقوقی تهران بزرگ آرشیو و تحت سریال منحصربفرد ثبت شد .

فهرست مطالب:

تبلیغات منتخب :

موسسه تهران بزرگ نمونه دادخواست شکواییه لایحه
موسسه تهران بزرگ نمونه دادخواست شکواییه لایحه
موسسه تهران بزرگ نمونه دادخواست شکواییه لایحه

فهرست مطالب: